انتظار ...

فردا برای من روز خیلی مهمیه، ساعتها تو اینترنت و‌چت جی پی تی و اینستاگرام در مورد نتیجه احتمالی سرچ کردم و ازشون سوال پرسیدم ولی در نهایت باید منتظر تماس تلفنی ازمایشگاه بمونم، تو‌ دلم هزارتا پروانه بال بال میزنن و من هم امیدوارم و هم میترسم و هم به اندازه تمام ساعتهای دنیا چشم انتظارم ...

این روزها انقدر شلوغم  که ساده ترین چیزها رو هم فراموش میکنم، اینا بخاطر این هست که من یه بیماری عجیبی دارم که دوست دارم همه کارهای سخت رو  همزمان انحام بدم و بعدش تو یه زمانهایی کاملا بیکار باشم، و اینطوری شد که الان بطور همزمان در حال اماده شدن برای امتحان زبان، شروع ای وی اف و هزارتا کار دیگه هستم ...

برای پایان امتحان زبان که میتونه اخرین امتحان سخت عمرم باشه لحظه شماری میکنم 

لباسهای خیلی خوشگل خریدم و هر روز نگاهشون میکنم و رویا میبافم، دل تو‌دلم نیست این انتظار تموم بشه ...