یکماه قبل یکی از دوستای دوران دانشگاهمو بعد از ۱۴ سال دیدم و هر دو طوری بودبم انگار مثلا یکی دو ماهه همو ندیدیم، همه چیز مثل قبل بود فقط کمی عاقل تر شدیم، دیروز هم خانوادگی رفتیم پیکنیک، اگه بیست سال پیش بهم میگفتن فلانی رو بعد از سالها میبینی و از داشتنش انقدر ذوق میکنی امکان نداشت بپذیرم و باور کنم، زندگی تو غربت باعث میشه معیارهای پذیرشت برای دوستی خیلی خیلی خیلی ساده تر بشه ...
اینحا هنوز هوا خنکه، مثل اسفند و اوایل فرودین ایران، دلم برای گرما لک زده بود، امروز با همسر رفتیم یجایی شبیه خود بهشت، و هوا گرم و افتابی، منه گرمایی به طرز باور نکردنی از گرمای امروز لذت بردم، ولی اب همچنان سرد بود، هفته بعد دوباره میریم اینبار برای شنا و اب بازی، فیلمشو تو اینستام گذاشتم