امروز بعد از مدتها به ارامش رسیدم، دکترم رو که دیدم انگار ابی ریخته شد روی تمام اتش ها، موقع سونو دستهامو فشار داد و گفت خیلی همه چیز خوبه، از اینکه فیبرومی نمیدید برای جراحی متعجب بود، چندین بار گفت jesus
یه خط صافی رو نشونم داد و گفت این خط کاملا صاف و نرماله و اینجا جایی هست که بچه میمونه و وقتی این خط صافه یعنی هیچی اینجا نیست اما چون پزشک قبلی گفته بود فیبروم دارم و باید جراحی بشم برام نوبت هیستروسکوپی گذاشتن (دوربین میفرستن داخل رحم تا دقیق همه چیز رو ببینن) و مطمین بشن اون قضیه کنسله، بعد هم دونه دونه تخمکها رو شمرد، تعدادشون خیلی بالاتر از چیزی بود که دکتر فکر میکرد و باز هر بار دستشو میزاشت رو شونه ام یا دستمو میگرفت و با خوشحالی میگفت چقدر همه چیز عالیه، منی که دیروز به ایران اومدن فکر میکردم الان دوست دارم درمانم با این دکتر انجام بشه،تو این چند ساله مهاجرت ادمهایی تو زندگی من و همسر اومدن و کمکمون کردن که هر کدوم معجزه ای همراهشون داشتن و من باور دارم این دکتر یکی از اونهاست، امروز خیلی خوشحالم و پرامیدتر و صبورانه تر خودم رو برای رسیدن به یکی از قشنگترین ارزوهای زندگیم اماده میکنم ...
* درخواست انتقالم به شعبه جدید که نزدیک خونه جدید هست پذیرفته شد و خوشحالترینم
* یکی از مدارک مهاجرتی همسر که خیلی منتظرش بودیم تایید شد و تو راهه، همسر گفته بود ابن مدرک بیاد میره ایران (برای دیدن خانوادش) و من به هزار و یک دلیل دوست ندارم بره ...
امیدوارم انچه بهترین هست برات رقم بخوره
منم در سردرگمی هستم که بالاخره مادر میشم یا نه
و آیا درست هست که مادر بشم یا نه
مرسی عزیزم ایشالا ❤️