این روزا سخت در تلاشم، همسر تا به امروز منو به همه ارزوهایی که داشتم رسونده، به خودم قول دادم به ارزوش برسونمش ...
دلم برای مونترال تنگ شده، انقدر که برای مونترال دلتنگم برای ایران نیستم، همیشه زندگی توونکور از ارزوهام بود ولی حالا فکر میکنم چقدر مونترال و ادمهای گرم و صمیمش و تفریحاتش رو بیشتر دوست داشتم، دلم برای همسایه های مهربونمون، همکارام، خونه خوشگلمون وقدم زدن تو خیابونای زنده و شلوغش تنگ شده، اون شهر برام واقعا حس خونه داشت ...
بعضی وقتا بعضی چیزا فقط تا وقتی ارزو هستن خیلی قشنگن، شایدم این خاصیت رسیدنه، نمیدونم ...
سلام عزیزدلم
اینکه مینویسی و پاک میکنی
اینکه کم مینویسی ... نگران کننده ست ؟
نکنه حال دلت خوب نیست؟
راحت تر از احساساتت بنویس
نترس از قضاوت شدن... هیچکس حق نداره هیچکس را قضاوت کنه
اینجا یه گوشه دنج و خلوته برای گفتن حرفای دلمون
حداقل اینجا بنویس تا شاید کمی ذهنت آزاد بشه
سلام عزیزم ممنون که حالمو پرسیدی، یکی از پستهامو چون ادرس اینستا داشت پاک کردم حس کردم ممکنه کسی از اشناها پیدام کنه